8. در میان باش و تنها...

ساخت وبلاگ
هوای روزمرگی‌ام که تنگ می شود، آنقدری که جانم رو به در رفتن برود و نفسی برای تداوم این حیات تاثرآور نداشته باشد؛ تنها گوشه‌ای که بتوانم بهش پناه ببرم خیال است، هنوز خیال است. خیال‌های دور و دراز و ناممکن، همان خیال‌های دل‌افروز پانزده‌سالگی که هنوز هم تپش به دلم می‌اندازد. یک آن انگار کسی توی سرم سرخوشانه فریاد برمی‌آورد که شاید هنوز بشود، شاید هنوز بشود توی کوچه‌ی پشتی دانشکده قهوه خورد و شاید هنوز بشود که تو هم سهمی از آبی دریا و صافی آسمان و آن بلوز زرد قناری داشته باشی... اما چهره‌ی عبوس و جدی زندگی درست وسط سی سالگی پوزخند زنان، تصور هر عشرتی را و تصور شیرین خنده‌های لعنتی‌ات را و تصور سیب گلوت که موقع حرف زدن بالا پایین می‌شود را، هلاهل می‌کند. آه... +  چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۴۰۲        محیا  |  8. در میان باش و تنها......ادامه مطلب
ما را در سایت 8. در میان باش و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fallingdeeper بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 16:52

توی نوشته‌های قدیمی‌ام، تکه یادداشتی را پیدا کرده‌ام که می‌تواند برای یک عمر اندوه بس باشد. تکه یادداشتی که دوباره و هزار باره به یادم می‌آورد که جبر، جبرِ محتوم طبقه و جغرافیا و ژنتیک، چگونه یک عمر آدمی را به بدبختی می‌نشاند:درست نظیر پرنده‌ی بهشتی، بال‌ِ کلماتم را می‌گشایم، توی هوا می‌چرخم،خوش رقصی می‌کنم و تمام این‌ها، تمام من، برای اغوای تو، تویی که صعب‌القیاد و قاصم‌الجبارینی نحیف است و اندک. هر یک دانه از این واژگان مستاصل را هزار بار میخوانم و با هرکدام تصور می‌کنم که تو با خواندن یا شنیدن این واژه‌های دل‌آشوب، چه خیال می‌کنی؟ مبادا که گمان ببری این‌ها کلمات سانتی‌مانتالی هستند که زنی بیکاره و باطل، از سر بلاهت می‌نویسد...نه، این کلامی دلمه بسته‌است، رنج و حزنی‌ست که به جان عزیزش سوگند می‌خورم، که ذره ذره از تنم جدا می‌کنم و با مناسک بسیار مقابلت می‌گذارم، این کلامی که تمام این سال‌ها توی دل بی‌صاحب‌شده‌ام پنهان کرده بودم و حالا انگار کن که درد بی‌درمان شده‌ای بر سرم نازل شده باشد، فریاد می کشمش، تمام استطاعتم را و آنچه در دامن دارم را به کار می‌گیرم تا ببینی‌اش، بشنوی‌اش و آرام بگیرم که بلاخره کژ دار و مریز به گوش‌هات رساندمشان و به چشم‌هات... چشم‌هات که موقع حرف زدن آرام روی هم‌می‌گذاری‌شان، دوباره باز می‌کنی و نیمه باز نگه می‌داری... مع‌الاسف چشمانت و دستان کشیده‌‌ات و آغوشت و هرچه خوشی در جهان است برای کسانی دیگر مقدر شده‌است. زنان خوش‌طالعی که در زمان و مکانی به جا راهشان به راه تو گره خورده . اما من، از تمام تو، به همین منولوگ‌های اندوهگین رضایت داده‌ام و از تو چه پنهان که تا همین دیروز همین را هم نداشتم. نامه‌هام به تو مثل نفیری در باد، به مقصد نرسیده توی هوا گم 8. در میان باش و تنها......ادامه مطلب
ما را در سایت 8. در میان باش و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fallingdeeper بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 16:52

کاش کسی بود که می‌توانستم باهاش حرف بزنم... 8. در میان باش و تنها......
ما را در سایت 8. در میان باش و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fallingdeeper بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 16:52

4. همچون پرنده ای ... همان نیم چهره ی محو ات که از زیر کلاه بارانی دیده بودم را فراموش میکردم ا‌گر صدات از زیر درخت انار نمیرسید که :" ‌‌‌‌این یکی با بقیه شان فرق میکند ، رنگ بال و پرش دگر طور است ، کرک هاش زمخت ترست و حتی بال زدنش شکل دیگری ست . هنوز آنقدر درگیر عینیت شان نشدی که ننشیند روی موهات ، شده ای؟" احتمالا غرق ِ غرقِ اضمحال دنیاشان بودم که نرسیده به موهام ، میان زمین و هوا ، خشکش زد و مُرد ...مُرد و افتاد روی خاک شور انارها . برگشتم که بگویم نمیشود پایم را میخ زمین کنم و همچنان شاپرک لای موهام بنشیند ، نمیشود میانشان باشم و شبیه شان نشوم ، نمیشود آنقدر نباشی و باز صدات ، چهره ات ، نفس ات توی خاطرم بماند ، برگشتم که تمام این ها را فریاد بزنم توی گوش ات ، اما رفته بودی . آنقدر دور شده بودی که حتی گمان نمیکنم راه برگشت را پیدا کنی . و میدانی میان عینیت محض و دردناکشان ، همچون پرنده ای که گلوگاهش برای آواز بسیارها کوچک است ، چقدر دور مانده و تنها خواهم بود؟  +  جمعه پنجم خرداد ۱۳۹۶        میم  8. در میان باش و تنها......ادامه مطلب
ما را در سایت 8. در میان باش و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fallingdeeper بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 19:17

کجا باشد وطنم ، که زخم مسافت های دور و‌ درازش زیر بال هام ننشسته باشد...؟ زمینم را کجای این همه خاک بگذارم که دلم چرکِ دریدگی ها و خون باریگی هاش نباشد؟ سرود سرزمینم چه نوا و‌ واج و واژه ای باشد که گوش هام سنگین زخم زبانش نباشد؟ وطن کجاست؟ وطن ام کجاست؟...دست های توست که لای انگشت هات به خواب میروم ، که خسته ی راه های نامهربان و طولانی روی شانه هات پر و بال میبندم و آرام میگیرم ، صدای توست که با ش 8. در میان باش و تنها......ادامه مطلب
ما را در سایت 8. در میان باش و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fallingdeeper بازدید : 26 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 0:00

خالی ام. و اگر خنجری فروکنی توی رگ هام ، پوستی نیست ، گوشتی نیست ، خونی نیست ... خلاء بی رنگی ست که فوران میزند و محو می شود توی هوا . و اگر کلامی هجی کنی کنار گوش هام ، زبانی نیست ، منطقی نیست ، فهمی نیست ... تنها طوفان سهمگینی ست که می پیچد توی خالی ِ خانه ای بی سکنه ، بی ورثه.

+ عنوان : دهلوی.

+  سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۶        میم 
8. در میان باش و تنها......
ما را در سایت 8. در میان باش و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fallingdeeper بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 14:33

1.و حتی نتوانی کلمه ای بنویسی از حجم دردناک توی گلوت.حتی نتوانی فریاد اش کنی ، زجه اش کنی ، بد و بیراه اش کنی و تف کنی توی صورت آینه .که اینطور مانده باشی میان زندگی... بی پس ، بی پیش . 2. غرق شده ام . انقدر که رسیده باشد به دهانم ، انقدر که دهان بیست و چهار ساله ام به جای بوسه طعم خفه گی بدهد ، طع 8. در میان باش و تنها......ادامه مطلب
ما را در سایت 8. در میان باش و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fallingdeeper بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 14:33

تمام این مدت را فکر کردم . به چیزهای زیادی . به امید ، به دوستی ها ، به دوست داشتن و توقع دوست داشته شدن ، به نوشتن و حرف زدن ، به عشق ، به عشق ، به عشق که چهره ی آبی اش را سال ها پیش زیر خاک باغچه دفن کردم ، به فکر کردن حتی . پازل های مبهم تجربه هام را کنار همین فکر کردن گذاشتم و فهمیدم امید مفهوم 8. در میان باش و تنها......ادامه مطلب
ما را در سایت 8. در میان باش و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fallingdeeper بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 14:33

آن دوست قدیمی ، سال های سال پیش به من گفت : "چون از دل هزاره ها بر دنیا نظر بیفکنی ، چون موجی ست در آمد و شد ." آن روزها نه ، اما حالا انعکاس این حرف را در تک تک لحظات می بینم. در کلماتی که می نویسم . در عکس هایی که می گیرم . در آدم هایی که تکرار می شوند . حتی در ضربه هایی که می خورم . وقتی جزئیات 8. در میان باش و تنها......ادامه مطلب
ما را در سایت 8. در میان باش و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fallingdeeper بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 14:44

شب های اندوهبار من ، از تو و تصویر پروانه ها خالی ست...

8. در میان باش و تنها......
ما را در سایت 8. در میان باش و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fallingdeeper بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 14:44